در جریان انتخابات هیئت مدیره دانشگاه اتاوا، زن و مردی به نامهای ژین و بادن کلت به عنوان رقبای یکدیگر ظاهر شدند. این دو نه تنها برای رئیسجمهوری دانشگاه به مبارزه پرداختند، بلکه در این دوره زندگی جدیدی را با یکدیگر آغاز کردند.
در گذر اولین دیدارشان، بادن، که در آن زمان هجده ساله بود، با صراحت در مورد وضعیت سلامت خود صحبت کرد. “واقعاً برای اولین بار به زین گفتم که احتمالاً نتوانم بارداری را تا انتها حمل کنم”، اظهاراتی که نشان از شجاعت و صداقت بادن در ابراز احساساتش داشت.
ژین در آن زمان باور داشت که یک “راهحل” برای مسئله وجود دارد و ممکن است آنها بتوانند رویای خانواده دار شدن را به حقیقت تبدیل کنند. اما پس از سالها، وقتی که آماده برای پیش گام خانواده شدن بودند، متوجه شدند که این راهحل دیگر امکانپذیر نیست.
ژین و بادن به دنبال راهی برای پرداخت به خواسته خود بودند. حاملگی از طریق یک مادر اجارهای به عنوان راهحل مطرح شد؛ اما هزینههای بالای مراقبت از باروری در کانادا، که توسط بیمه و سیستم بهداشت دولت پوشش داده نمیشد، آنها را مجبور به پرداخت خود از جیب شخصی کرد.
بادن با مشکلات صحیح خود، ابتلا به صرع و نیاز به داروهای دسته X برای درمان آن، دشواریهای خاص خود را داشت. او توضیح داد: “در مورد من، ترک دارو گزینهای نبود، در غیر اینصورت حملات صرع داشته و به طور کلی بسیار بدحال میشدم.”
برای یافتن مادر اجارهای، آنها به جستجوی آنلاین پرداختند و با ایجاد وبلاگ و صفحه اینستاگرام، داستان خود را با دیگران به اشتراک گذاشتند. پس از شش ماه، با شانس واقعی، با واکنش مثبت مردم، آشلی نامزدی شجاعانه خود را اعلام کرد و آنها را در این سفر یاری کرد.